کد مطلب:2630 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:356

1. اسلام از نظر ملیّت ایران
1. اسلام از نظر ملیّت ایران

باسمه تعالی

ما و اسلام

به طوری كه تاریخ شهادت می دهد، ما ایرانیان در طول زندگانی چندین هزارساله خود با اقوام و ملل گوناگون عالم، به اقتضای عوامل تاریخی گاهی روابط دوستانه و گاهی روابط خصمانه داشته ایم. یك سلسله افكار و عقاید در اثر این روابط از دیگران به ما رسیده است، همچنانكه ما نیز به نوبه خود در افكار و عقاید دیگران تأثیر كرده ایم. هر جا كه پای قومیت و ملیت دیگران به میان آمده مقاومت كرده و در ملیت دیگران هضم نشده ایم، و در عین اینكه به ملیت خود علاقه مند بوده ایم این علاقه مندی زیاد تعصب آمیز و كوركورانه نبوده و سبب كورباطنی ما نگشته است تا ما را از حقیقت دور نگاه دارد و قوه تمیز را از ما بگیرد و در ما عناد و دشمنی نسبت به حقایق به وجود آورد.

از ابتدای دوره هخامنشی كه تمام ایران كنونی به اضافه قسمتهایی از كشورهای همسایه تحت یك فرمان درآمد، تقریباً دو هزار و پانصد سال می گذرد. از این بیست و پنج قرن، نزدیك چهارده قرن آن را ما با اسلام به سر برده ایم و این دین در متن زندگی ما وارد و جزء زندگی ما بوده است؛ با آداب این دین كام اطفال خود را برداشته ایم، با آداب این دین زندگی كرده ایم، با آداب این دین خدای یگانه را پرستیده ایم، با آداب این دین مرده های خود را به خاك سپرده ایم. تاریخ ما،

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 54

ادبیات ما، سیاست ما، قضاوت و دادگستری ما، فرهنگ و تمدن ما، شؤون اجتماعی ما، و بالأخره همه چیز ما با این دین توأم بوده است. نیز به اعتراف همه مطلعین، ما در این مدت خدمات ارزنده و فوق العاده و غیرقابل توصیفی به تمدن اسلامی نموده ایم و در ترقی و تعالی این دین و نشر آن در میان سایر مردم جهان، از سایر ملل مسلمان- حتی خود اعراب- بیشتر كوشیده ایم. هیچ ملتی به اندازه ما در نشر و اشاعه و ترویج و تبلیغ این دین فعالیت نداشته است.

بنابراین حق داریم روابط اسلام و ایران را از جهات مختلف مورد بررسی قرار دهیم و سهم خود را در نشر معارف اسلامی و نیز سهم اسلام را در ترقی مادی و معنوی خویش با دقت كامل و با اتكا به مدارك معتبر تاریخی روشن نماییم.

ملت پرستی در عصر حاضر

یكی از مسائلی كه در قرن حاضر مورد بحث و گفتگو قرار گرفته است مسأله «ملیت» است. در این روزها بسیاری از ملل عالم از جمله مسلمانان ایرانی و غیرایرانی به این مسأله توجه خاصی پیدا كرده اند و حتی برخی از آنان به قدری در این مسأله غرق شده اند كه حد و حسابی برای آن نمی توان قائل شد.

حقیقت این است كه مسأله ملیت پرستی در عصر حاضر برای جهان اسلام مشكل بزرگی به وجود آورده است. گذشته از اینكه فكر ملیت پرستی برخلاف اصول تعلیماتی اسلامی است (زیرا از نظر اسلام همه عنصرها علی السّواء هستند) این فكر مانع بزرگی است برای وحدت مسلمانان.

چنانكه می دانیم جامعه اسلامی از ملل مختلفی تشكیل شده است و در گذشته، اسلام از ملل مختلف و گوناگون یك واحد به وجود آورد به نام جامعه اسلامی. این واحد اكنون نیز واقعاً وجود دارد؛ یعنی واقعاً در حال حاضر یك واحد بزرگ هفتصد میلیونی «1» وجود دارد كه فكر واحد و آرمان واحد و احساسات واحد دارد و همبستگی نیرومندی میان آنان حكمفرماست. هر اندازه جدایی میان آنهاست مربوط به خود آنان نیست، مربوط به حكومتها و دولتها و سیاستهاست، و در قرون

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 55

جدید قدرتهای اروپایی و آمریكایی عامل اساسی این جدایی هستند. با همه اینها، هیچ یك از این عاملها نتوانسته است اساس این وحدت را كه در روح مردم قرار دارد از بین ببرد. به قول اقبال لاهوری:

امر حق را حجت و دعوی یكی است خیمه های ما جدا دلها یكی است

از حجاز و چین و ایرانیم ما شبنم یك صبح خندانیم ما

افرادی از همین واحد، همه ساله یك اجتماع تقریباً یك میلیون و نیم نفری را در مراسم حج تشكیل می دهند.

اما از این طرف، فكر ملیت پرستی و نژادپرستی فكری است كه می خواهد ملل مختلف را در برابر یكدیگر قرار دهد. این موج در قرون اخیر در اروپا بالا گرفت.

شاید در آنجا طبیعی بود، زیرا مكتبی كه بتواند ملل اروپا را در یك واحد انسانی و عالی جمع كند وجود نداشت. این موج در میان ملل شرقی به وسیله استعمار نفوذ كرد. استعمار برای اینكه اصل «تفرقه بینداز و حكومت كن» را اجرا كند، راهی از این بهتر ندید كه اقوام و ملل اسلامی را متوجه قومیت و ملیت و نژادشان بكند و آنها را سرگرم افتخارات موهوم نماید؛ به هندی بگوید تو سابقه ات چنین است و چنان، به ترك بگوید نهضت جوانان ترك ایجاد كن و «پان تركیسم» به وجودآور، به عرب- كه از هر قوم دیگر برای پذیرش این تعصبات آماده تر است- بگوید روی عروبت و «پان عربیسم» تكیه كن، و به ایرانی بگوید نژاد تو آریاست و تو باید حساب خود را از عرب كه از نژاد سامی است جدا كنی.

فكر ملیت و تهییج احساسات ملی احیاناً ممكن است آثار مثبت و مفیدی از لحاظ استقلال پاره ای از ملتها به وجود آورد ولی در كشورهای اسلامی بیش از آنكه آثار خوبی به بار آورد، سبب تفرقه و جدایی شده است. این ملتها قرنهاست كه این مرحله را طی كرده اند و پا به مرحله عالیتری گذاشته اند. اسلام قرنهاست كه وحدتی بر اساس فكر و عقیده و ایدئولوژی به وجود آورده است. اسلام در قرن بیستم نیز نشان داده است كه در مبارزات ضداستعماری می تواند نقش قاطعی داشته باشد.

در مبارزاتی كه در قرن بیستم به وسیله مسلمانان بر ضد استعمار صورت گرفت و منتهی به نجات آنها از چنگال استعمار شد، بیش از آنكه عامل ملیت تأثیر داشته باشد عامل اسلام مؤثر بوده است از قبیل مبارزات الجزایر، اندونزی،

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 56

كشورهای عربی و پاكستان.

آری، این ملتها قرنهاست نشان داده اند كه با انگیزه فكری و اعتقادی و براساس یك ایدئولوژی می توانند وحدت به وجود آورند و قیام كنند و خود را از چنگال استعمارگران نجات دهند. سوق دادن چنین مردمی به سوی عامل احساس ملیت حقاً جز «ارتجاع» نامی ندارد.

به هر حال موج عنصرپرستی و نژادپرستی كه سلسله جنبان آن اروپاییان اند مشكل بزرگی برای جهان اسلام به وجود آورده است. می گویند علت اینكه مرحوم سیدجمال الدین اسدآبادی ملیت خود را مخفی می كرد این بود كه نمی خواست خود را به یك ملت معین وابسته معرفی كند و احیاناً بهانه ای به دست استعمارچیان بدهد و احساسات دیگران را علیه خود برانگیزد.

ما به حكم اینكه پیرو یك آیین و مسلك و یك ایدئولوژی به نام اسلام هستیم كه در آن عنصر قومیت وجود ندارد، نمی توانیم نسبت به جریانهایی كه بر ضد این ایدئولوژی تحت نام و عنوان ملیت و قومیت صورت می گیرد بی تفاوت بمانیم.

همه می دانیم كه در این اواخر افرادی بیشمار تحت عنوان دفاع از ملیت و قومیت ایرانی مبارزه وسیعی را علیه اسلام آغاز كرده اند «1» و در زیر نقاب مبارزه با عرب و عربیت مقدسات اسلامی را به باد اهانت گرفته اند.

آثار این مبارزه با اسلام را كه در ایران در كتابها، روزنامه ها، مجلات هفتگی و

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 57

غیره می بینیم نشان می دهد یك امر اتفاقی و تصادفی نیست، یك نقشه حساب شده است و منظوری در كار است.

تبلیغات زرتشتی گری نیز كه این روزها بالا گرفته و مد شده، یك فعالیت سیاسی حساب شده است. همه می دانند كه هرگز ایرانی امروز به دین زرتشتی برنخواهد گشت، تعالیم زرتشتی جای تعالیم اسلامی را نخواهد گرفت، شخصیتهای مزدكی و مانوی و زرتشتی و همه كسانی كه امروز تحت عنوان دروغین ملی معرفی می شوند و هیچ صفت مشخصه ای جز انحراف از تعلیمات اسلامی نداشته اند- خواه آنكه رسماً به نام مبارزه با اسلام فعالیت كرده باشند یا مبارزه با قوم عرب را بهانه قرار داده باشند- هرگز جای قهرمانان اسلامی را در دل ایرانیان نخواهند گرفت، هرگز المقنّع و سِنباد و بابك خرّم دین و مازیار جای علی بن ابیطالب و حسین بن علی و حتی سلمان فارسی را در دل ایرانیان نخواهند گرفت. اینها را همه می دانند.

ولی در عین حال جوانان خام و بی خرد را می توان با تحریك احساسات و تعصبات قومی و نژادی و وطنی علیه اسلام برانگیخت و رابطه آنان را با اسلام قطع كرد؛ یعنی اگرچه نمی شود احساسات مذهبی دیگری به جای احساسات اسلامی نشانید، ولی می شود احساسات اسلامی را تبدیل به احساسات ضد اسلامی كرد و از این راه خدمت شایانی به استعمارگران نمود. لهذا می بینیم افرادی كه بكلی ضد دین و ضدمذهب و ضدخدا هستند، در آثار خود و نوشته های پوچ و بی مغز خود از زرتشتی گری و اوضاع ایران قبل از اسلام حمایت می كنند. هدفشان روشن و معلوم است.

ما می خواهیم در این بحث خود با همان منطقی كه این افراد به كار می بندند وارد بحث شویم یعنی منطق ملیت و احساسات ملی و ناسیونالیستی؛ آری با همین منطق، هرچند توجه داریم كه به قول اقبال پاكستانی «ملت پرستی، خود نوعی توحش است»؛ توجه داریم كه احساسات ملی تا آنجا كه جنبه مثبت داشته باشد و نتیجه اش خدمت به هموطنان باشد قابل توجه است ولی آنجا كه جنبه منفی به خود می گیرد و موجب تبعیض در قضاوت، در دیدن و ندیدن خوبیها و بدیها، و در جانبداری ها می شود ضد اخلاق و ضد انسانیت است؛ توجه داریم كه منطق عالیتری از منطق احساسات ملی و ناسیونالیستی وجود دارد كه طبق آن منطق، علم و فلسفه و دین فوق مرحله احساسات است. احساسات قومی و غرورهای ملی در

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 58

هر كجا مطلوب باشد، در جستجوهای علمی و فلسفی و دینی مطلوب نیست. یك مسأله علمی یا یك نظریه فلسفی یا یك حقیقت دینی را هرگز به دلیل اینكه ملی و وطنی است نمی توان پذیرفت، همچنانكه به بهانه اینكه بیگانه و اجنبی است نمی توان نادیده گرفت و رد كرد. راست گفته آن كه گفته است: «علم و دین و فلسفه وطن ندارد، همه جایی و همگانی است»، همچنانكه رجال علم و رجال دین و رجال فلسفه نیز وطن ندارند، جهانی می باشند، به همه جهان تعلق دارند، همه جا وطن آنهاست و همه جهانیان هموطن آنها هستند. آری همه اینها را می دانیم.

اما ما فعلًا به این منطق عالی عقلی و انسانی كاری نداریم. می خواهیم با همان منطق احساساتی كه شایسته انسانهای تكامل نیافته است وارد بحث شویم.

می خواهیم ببینیم با منطق احساسات ملی، آیا باید اسلام را امری خودی به شمار آوریم یا امری بیگانه و اجنبی؟ آیا با مقیاس ملیت، اسلام جزء ملیت ایرانی است و احساسات ناسیونالیستی ایرانی باید آن را در بر گیرد یا خارج از آن است؟.

از این رو باید بحث خود را در دو قسمت ادامه دهیم: اول درباره مقیاس «ملیت»؛ یعنی ملاك اینكه چیزی را جزء ملیت یك قوم یا خارج از ملیت یك قوم قرار دهیم چیست؟ قسمت دوم درباره اینكه طبق این مقیاس، آیا اسلام از نظر ملیت ایرانی یك امر «خودی» است یا یك امر بیگانه و اجنبی؟ در واقع بحث ما كبرایی دارد و صغرایی؛ قسمت اول كبرای بحث است و قسمت دوم صغرای بحث.

ضمناً مقایسه ای نیز از این جهت میان اسلام و زرتشتی گری به عمل خواهد آمد؛ معلوم خواهد شد كه با معیارها و مقیاسهای ملی، آیا اسلام بیشتر جنبه ملی ایرانی دارد یا زرتشتی گری؟